کد مطلب:154217 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

رفتار مصعب با تسلیم شدگان
چون كسانی را كه در قصر متحصن بودند بر مصعب عرضه شدند عبدالرحمان پسر محمد اشعث و دیگران پیشنهاد كردند كه تمام آن ها را كه جمعیت زیادی بودند از دم شمشیر بگذرانند، بجیر بن عبدالله مسلمی كه از جمله موالیان بود مصعب را گفت: خدا ما را به


اسارت و ترا به عفو و گذشت امتحان می كند كه در یكی خوشنودی و در دیگری خشم پروردگار است، هر كه عفو كند خدا نیز از او درگذرد، و هر كه عقوبت كند ایمن نیست كه از او قصاص كنند، سپس گفت: پسر زبیر؛ ما اهل قبله شما و همكیش شمائیم ترك و دیلم نیستیم، مخالف ما با همشهریانمان خارج از یكی از دو صورت نیست یا ما اشتباه كرده ایم یا ایشان، و در هر حال وضع ما مانند مردم بصره است كه مدتی با هم جنگیدند و سپس متحد شدند شما هم كه اكنون پیروز شده اید گذشت كنید و جوانمردی نشان دهید؟ بجیر باندازه ای از این سخنان گفت: كه مصعب و همراهانش نرم شدند و تصمیم برگذشت گرفت.

ولی عبدالرحمان اشعث گفت: مصعب؛ اگر می خواهی ایشان را آزاد كنی پس از ما دست بكش و انتظار نداشته باش یا ما را باید داشته باشی یا آنان را وگرنه میان ما و آن ها آشتی پذیر نیست. محمد بن عبدالرحمان بن سعید همدانی گفت: پدرم و پانصد نفر از قبیله همدان كشته شده اند كه همه آنها بزرگان شهر و قبیله بودند، آنها را آزاد می كنی و حال آن كه هنوز خون های ما در درون ما می جوشد، یا ما یا آنها!

بلكه هر قبیله و خاندانی كه در مبارزات با مختار كشته داده بودند سخنانی از این مقوله گفتند و تقاضای كشتن آن ها را كردند، مصعب كه چنین دید دستور كشتن آن ها را داد و گفت: تمام آن جمعیت را گردن بزنند.

ایشان دسته جمعی فریاد كشیدند كه پسر زبیر ما را مكش كه به ما احتیاج خواهی داشت فردا كه لشگر شام به جنگ شما آیند ما را پیشاپیش سپاه بفرست اگر كشته شویم مقصودت حاصل شده و علاوه كه ما كشته نشویم مگر آن كه جمعیت ایشان را در هم بشكنیم و اگر پیروز شویم باز هم به نفع تو و همراهان تو است.

لیكن مصعب به جهت رضایت و خوشنودی دیگران همه را از دم شمشیر گذرانید!

و چون خواستند بجیر را بكشند گفت: پس این خواهش مرا بپذیرید كه مرا در كنار این افراد نكشید زیرا به ایشان پیشنهاد كردم تسلیم نشوید بلكه مردانه بجنگید تا كشته شوید آن ها پیشنهاد مرا نپذیرفتند لذا نمی خواهم خون من داخل خون چنین افراد بی اراده ای گردد.


مسافر پسر سعید بن نمران گفت: مصعب؛ جواب خدا را چه خواهی گفت هنگامیكه بر او وارد گردی كه یك جمعیت انبوهی كه اختیار خود را به دست تو سپردند كشتی با اینكه فرموده است جز در مقام انتقام و قصاص كسی را نكشید، اگر یك عده از ما جنگیده و افرادی را كشته اند لیكن یك عده دیگری هستند كه در هیچ جنگی شركت نداشته اند بلكه در كوهپایه و دهات بوده اند كه مشغول جمع آوری مالیات بودند و راه ها را امن می كردند، به سخنان مسافر هم گوش ندادند.

سپس گفت: خوار و زشت كند روی كسانی را كه با ایشان گفتم: از یكی از كوچه ها حمله كنیم و جمعیت را متفرق ساخته و به قوم و قبیله خود ملحق گردیم حرف مرا نشیندند.